رمان عشق واقعی پارت ۲۰ عشق واقعی
پارت ۲۰
ارسلان: فداتشم
دیانا : نشسته بودم که یهو در زدن دیدم رضا و عسل و دوست عسل با دوست رضا درو باز کردم سریع رفتم لباسام عوض کردم
محراب : سلام دیانا خانوم
ارسلان: سلام سلام مهدیس جان
دیانا : سلام خوبی رضا و عسل
رضا و عسل: سلام مرسی تو خوبی
دیانا : بفرمایید تو.... اومدن داخل دیدم ارسلان نشسته پیشه مهدیس منم رفتم نشستم پیش محراب
رضا: چه خبر آقا ارسلان
ارسلان : هیچ
دیانا : آقا محراب بیاین پیج منم فالو کنید
محراب : اسم پیجتون بگین
دیانا: گوشیشو گرفتم موهام روی گوشیش بود که یهو موهامو زد پشت گوشم آب دهنم قورت دادم به ارسلان نگاه کردم عصبی بود
ارسلان: رفتم پیشش نشستم .... آقا محراب میشه من پیشه دیانا بشینم
محراب : بفرمایید
دیانا: دیدم مهدیس اومد پیش ارسلان نشست دست ارسلان یلحضه گرفت منم خواستم حرص ارسلان در بیارم .... آقا محراب من حوصلم سررفته میشه با هم بریم قدم بزنیم
ارسلان: دوتایی؟
دیانا : آره دوتایی
محراب : باشه بریم
رضا: فهمیدم ارسلان چقدر عصبی شده اومدم بحث عوض کنم..... خب من گشنمه
دیانا : مگه ناهار نخوردی
عسل: در گوش رضا گفتم .... عشقم مگه غذا بهت ندادم
رضا: نمیبینی ارسلان چقدر از دست دیانا عصبی شده دارم بحث عوض میکنم
عسل: باش منم گشنم
محراب : من باید برم کار دارم
دیانا: حالا میموندین
محراب : نه عزیزم حالا میام پیشت باهم بریم قدم بزنیم
دیانا : باش
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت